شیرین زبون
1.نیمه شب، سلما در حالی که دستامو می بوسه :
"مهربونم ... نازنینم ... خواهش میکنم می می بده" !
2. یه نیمه شب دیگه، سلما خوابالود و با غرغر :
"هنوز دو سالم نشده، می می بده" !
3. سلما سیروان بخون :
"این خونه روشنه اما" ...... کلی فکر میکنه و میگه "اما مشکلی نیست" بعد هم بقیه اشو میخونه !
4. دایی پشت تلفن به سلما : " می خوای با الناز جون صحبت کنی؟"
سلما : " خوشحال میشم " !
5. سلما خطاب به مامان بزرگش :" مامان سودابه ساعتو دیدی ؟ وقته خوابمه " !
6. سلما با دیدن گربه روی سطل زباله :" پیشی سطل آشغال نخور، میکروب داره مریض میشی "
7. در حالی که از تاب توی پارک پیاده میشه : " بفرما نی نی ، خدمت شما "
8. جایی مهمون بودیم و سلما از گوریل بزرگ عروسکیشون می ترسید تا مرز گریه رفت که صاحبخونه گوریل رو برد یه اتاق دیگه، بعد هم سلما با بغض به خودش گفت :" دیگه فراموشش کن "
پی نوشت : هرچی یادم بیاد اضافه می کنم !