یه دختر و یه آیینه ...
الحق که دختر خودمه !
همون قدر که من عاشق لباس و دک و پزم، سلما هم هست!
البته من بیشتر لباس خریدن و کمد پر کردن رو دوست دارم اما سلما حق مطلب رو درباره لباس هاش ادا می کنه و روزی 5-6 بار تیپ عوض می کنه.
کافیه لباسشو عوض کنم، موهاش رو شونه کنم یا گل سری به موهای نازنینش ببندم که صدای " آنه، آنه " کردنش بلند بشه ! که مراد از آنه در اینجا همون آیینه است ...
خلاصه انقدر آنه آنه شنیدیم و دم به دقیقه سلما رو بردیم جلوی آیینه تا لبخند حاکی از رضایتش رو تو آیینه ببینیه، که بابایی بالاخره براش یه آیینه نشکن خرید و در ارتفاع پایین نصب کرد ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی