هزار بار شکر که ختم قرآن ها، دعاها و تسبیح گردوندن ها بی نتیجه نبود
با دزدیده شدن محمد طه، کابوس های شبانه منم شروع شد ....
همیشه می گفتم چرا تو فیلما وقتی کسی خواب بد مبینه یهو پا میشه می شینه ! آدم فوقش از خواب می پره و چشماش رو باز میکنه، نمی شینه که دیگه !
اما اثری که ماجرای محمد طه روی من گذاشت، نه تنها کابوس های عجیب غریبی از گم شدن و آسیب دیدن سلما برام به همراه داشت، که منو با نوع جدید " از خواب پریدن " آشنا کرد!
هر شب_ بدون استثنا هر شب، خواب می دیدم که در خونه باز مونده و سلما بیرون رفته، بعد از خواب می پریدم و تا در ورودی می دویدم! (در واقع از خواب می جهیدم ) جالبه که وقتی به در می رسیدم انگار تازه بیدار می شدم ... الان که بهش فکر می کنم می بینم؛ جسمم خیلی زودتر از روحم به این کابوس ها واکنش نشون می داد، انگار که روحم هنوز در راه برگشت به قالبش بود، اما من نصف راه تا در رو هم رفته بودم!
امیدورارم با پیدا شدن محمد طه، کابوس های منم پایان بگیره.