سلماسلما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

من و سلما

بلبل منی سلما

1392/9/10 14:02
نویسنده : مرضیه
282 بازدید
اشتراک گذاری

بابا بزرگ مهربونی داشتم که مثل بابابزرگ توی قصه ها بود ... از اون بابابزرگ هایی که همیشه جیبشون پر از قاقالی لیه، اونا که میشینن با نوه ها بازی می کنن و براشون داستان های باورنکردنی تعریف می کنن، همون بابا بزرگ ها که همه دوستشون دارن ...

بابا جونم به ما دخترا می گفت " بلبل های من "

این روزا که سلما به حرف افتاده و بلبل زبونی می کنه، دلم خیلی هوای بابا جونم رو کرده. خدا رحمتش کنه.

دخترک قشنگم در روزهای نزدیک به هجده ماهگیش می تونه جمله هایی با چهار کلمه بسازه ... در بیان کردن کلمات سخت و جدید هم مشکلی نداره .... اما هنوز به خرگوش میگه "خرشوگ " و قند تو دل من آب میشه.

چند تا از جمله هایی که الان تو ذهنمه :

مامانی آب می خوای ؟ ( یعنی آب می خوام )

مامان قصه بوگو 

حاضر بشیم بئیم عزیز ( حاضر بشیم بریم خونه عزیز )

داغ نیست بخو ( داغ نیست بخور ) 

بچه ها بیشین بازی ( بچه ها بشینید بازی کنیم ...به عروسکاش می گه )

ای بابا چرا یادم نمی یاد ! ( اینو من گفتم نه سلما ) 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و سلما می باشد