عشق صورتی
روزهایی بود که صبح رو با انتظار برگشت همسرم به خونه, شب می کردم. و حالا همدمی دارم که روزهامو با شیرینی وجودش پر میکنه و دم غروب بی تاب دیدن بابا, تو بغل من, دم در منتظر میشینه و با شنیدن صدای پای باباش از خوشحالی جیغ میکشه. این لحظات چنان خالص و عاشقانه است که من حالا صبح رو با انتظار تجربه این لحظه, شب می کنم. همدم من, دخترم, هشت ماهه شده و شیرین تر از همیشه. شاید الان که قدمت مادر شدنم هشت ماه شده, زمان خوبی باشه برای در میون گذاشتن ذره تجربه ای که دارم. ...