سلماسلما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

من و سلما

داستان اسباب بازی

این اسباب بازی جدیده سلماست.                       از اونجا که دخترک من علاقه بی حد و حصری به انواع کنترل، گوشی، سیم، و ابزارآلات برقی داره؛ این موس از کارافتاده رو براش شستم و حالا سلما یه اسباب بازی جالب داره. خانم برادرم اعتقاد داره سلما هرچیزی رو که در دست ما میبینه بیشتر از اسباب بازی های خودش دوست داره. به همین خاطر پیشنهاد داد، من بدون توجه به سلما با اسباب بازی هاش بازی کنم، شاید سلما هم گوشه چشمی به این اسباب بازی های بیچاره انداخت. ...
8 اسفند 1391

بچه باید آدم باشه !

همیشه فکر می کردم بچه امو رو اصول بزرگ می کنم و اصول از نظر من یعنی این : - بچه نباید تلویزیون ببینه - بچه باید شب زود بخوابه - بچه نباید شکلات و شیرینی بخوره مگر در روزهای خاص و از پیش تعیین شده، ( مثلا جمعه ها روز شیرینی و شکلات باشه) - بچه باید کتاب خون باشه - بچه باید موسیقی بدونه. نه اینکه یه ساز بگیره دستش و موجبات فخرفروشی پدر و مادرش رو در مهمونی ها، فراهم کنه، نه .... بچه باید موسیقی رو بفهمه. - بچه باید بازی کنه، یعنی خیلی بازی کنه ... - بچه باید مثل خودم میوه خور قهاری باشه حالا سلما همون بچه است : - سلما کارتونای انگلیسی یا اسپانیایی زبان تلویزیون رو میبینه، تازه علاوه بر دی وی دی های آموزشی که خودم براش می ذارم...
4 اسفند 1391

من و اطرافیان

من و محمد سال 88 آشنا شدیم، سال 89 ازدواج کردیم، سال 90 همخونه و سال 91 بچه دار شدیم! وقتی نامزد بودیم، اطرافیان می گفتن قدر این روزا رو بدونید که بعد از عقد و ازدواج، همه چیز عوض میشه! ما هم که ذوق زده، تک تک لحظاتمون رو خاطره کردیم که بعدا حسرت نخوریم! بعد از عقد، دیدیم نه ! انگار زن و شوهر بودن بیشتر کیف میده! احساس اینکه به هم تعلق داشتیم، با احساسات فانتزی دوران نامزدی، زمین تا آسمون تفاوت داشت. با این حال، همون اطرافیان می گفتن قدر این روزا رو بدونید که بعد از همخونه شدن، همه چیز عوض میشه! ما هم که جو زده، دیگه خودمون رو با خوشی و شادی خفه کردیم! وقتی همخونه شدیم تازه فهمیدیم نه بابا روزای قبل، خاله بازی ای بیش نبود!! زندگی د...
4 اسفند 1391

مصائب یک زائو

با متولد شدن کودک همه رویاهای یک مادر جوون، به توهمات دوران بارداری تغییر نام میدن ! وقتی باردار هستید منتظر در اغوش کشیدن زیباترین و سالم ترین بچه رویاهاتون هستید که به طور قطع اینطور نمیشه. این حرف با احساسات مادر به فرزند تناقضی نداره و یه مادر بچه اش رو، در هرصورت زیباترین و بهترین میدونه. یه جا خوندم یکی از دلایل عمده افسردگی بعد از زایمان اینه که بچه نمی تونه تمام رویاهای مادر رو به واقعیت تبدیل کنه. من هم بعد از زایمان چندین دلیل برای ناراحتی داشتم. اول اینکه با وجود اشتیاق زیاد به زایمان طبیعی، سلما با سزارین به دنیا اومد. تا همین چند وقت پیش، با نگاه به سلما بغض میکردم و ازش معذرت میخواستم که نتونستم طبیعی به دنیا بیارمش. را...
1 اسفند 1391

سلما جوجه

شیر دادن به سلما بدون شک خاص ترین تجربه زندگی منه. درسته که هفته های اول خیلی سخت بود اما خدا رو شکر با دلگرمی و همراهی همسرم و مادر مهربونم، تونستم به این کار ادامه بدم تا به این روزهای شیرین برسم. شیر دادن می تونه لحظات عاشقانه ای بی نظیری برای مادر و فرزند خلق کنه. من و سلما هم از این لحظات فراوون داریم. مثلا ... وقتی سلما داره شیر می خوره و خوابش میبره، من سعی می کنم خودمو ازش جدا کنم. اما سلما مثل جوجه های تازه از تخم دراومده ی گرسنه، با چشم بسته و دهن باز، دنبال سینه ام می گرده و تا دوباره اونو به دهن نگیره آروم نمی شه. به درست و غلط بودن این عادت کاری ندارم که خودم هم می دونم عادت بدیه. اما اینکه بدونید حضور شما مایه آرامش یه فرشت...
1 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و سلما می باشد