سلماسلما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

من و سلما

سلما جوجه

1391/12/1 12:45
نویسنده : مرضیه
391 بازدید
اشتراک گذاری

شیر دادن به سلما بدون شک خاص ترین تجربه زندگی منه. درسته که هفته های اول خیلی سخت بود اما خدا رو شکر با دلگرمی و همراهی همسرم و مادر مهربونم، تونستم به این کار ادامه بدم تا به این روزهای شیرین برسم.

شیر دادن می تونه لحظات عاشقانه ای بی نظیری برای مادر و فرزند خلق کنه. من و سلما هم از این لحظات فراوون داریم. مثلا ...

وقتی سلما داره شیر می خوره و خوابش میبره، من سعی می کنم خودمو ازش جدا کنم. اما سلما مثل جوجه های تازه از تخم دراومده ی گرسنه، با چشم بسته و دهن باز، دنبال سینه ام می گرده و تا دوباره اونو به دهن نگیره آروم نمی شه. به درست و غلط بودن این عادت کاری ندارم که خودم هم می دونم عادت بدیه. اما اینکه بدونید حضور شما مایه آرامش یه فرشته کوچولوست، واقعا لذت بخشه.

بعضی نیمه شب ها که از بیداری های مداوم سلما خسته میشم، میارمش توی تخت خودمون بین خودم و همسرم. سلما هم میذارم زیر سینه ام و هر دو مثلا می خوابیم. اما سلما کوچولو با اینکه واقعا خوابه، نمی تونه از حضور باباش چشم پوشی کنه و بعد از کمی مکیدن، با همون چشم بسته غلت میزنه تا به بابا برسه، بعد هم تا جایی که می تونه خودشو میچسبونه به باباشو و لالا ... جالب اینجاست که پدر و دختر هر دو خوابن و فقط من شاهد این صحنه ام و قربون صدقه شون میرم!

فقط یه مادر شیرده میدونه بچه ها موقع شیر خوردن چطور به مامانشون نگاه می کنن. نگاهی که معمولا به اشک آلود شدن چشم های من منجر میشه. خدایا شکر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

شهلا
2 اسفند 91 10:58
واقعاً فقط كسايي كه شير دادن مي‌تونن درك كنن اين لحظات چقــــــــــــدر شيرينه
مژده (مامان پردیس)
14 اسفند 91 17:44
خیلی زیبا مینویسی........ عاشق خوندن وبلاگت هستم واقعا مادر بودن حس زیبائیه انشالله خدا این احساس شیرین رو نصیب همه بکنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و سلما می باشد